شنبه ۹ آذر ۱۳۸۷ - ۰۵:۴۴
۰ نفر

احسان حضرتی: هر سال بعد از اعلام نتایج جایزه نوبل بحث بر سر موقعیت ادبیات ایران در گستره جهانی بالا می‌گیرد

گروهی نوبل را جایزه‌ای صرفا سیاسی و بی‌اهمیت می‌دانند که به قول احمد شاملو به بهترین انشای سال در مورد غرب اعطا می‌شود و گروهی دیگر چنان نقش و تاثیری برای آن قائل هستند که اساسا تنها راه ورود ادبیات ما به محافل جهانی را در کسب آن معرفی می‌کنند. اما به راستی اهمیت نوبل در چیست و تا چه اندازه باید آن را جدی تلقی کرد و آیا ضرورتی دارد که نویسنده‌های ما با فروگذاشتن معیارها و موازین ادبیات بومی، خود را به معیارهای مد نظر هیات ژوری نوبل نزدیک کنند ؟ محمد محمدعلی- یکی از مطرح‌ترین نویسندگان امروز ایران-  به این سؤال‌ها پاسخ می‌دهد.

  •  آقای محمدعلی، چرا بعضی‌ها این قدر اصرار دارند نوبل را جایزه‌ای سیاسی معرفی کنند؟ به‌نظر شما ریشه این قبیل بحث‌ها در کجاست؟ و این دیدگاه چه اندازه به حقیقت نزدیک است؟

 برخی می‌گویند این اظهارات بعد از شاملو در ایران رایج شد درحالی‌که به‌نظر من این موضوع ربطی به شاملو ندارد و مطرح کردن این مسائل بیشتر به این دلیل است که ما هیچ شناختی از ادبیات جهان نداریم. جایزه ادبی نوبتی نیست بلکه هر سال اقتضا می‌کند یکی از نویسندگان مطرح جهان به‌عنوان برنده یک جایزه ادبی معرفی شود. در واقع در نوبل دعوا بین شاگرد اول‌هاست تا به حال هیچ نویسنده‌ای نبوده که از گرد راه نرسیده نوبل بگیرد بلکه از میان 10 نویسنده برتر دنیا ممکن است به دلایلی این جایزه به یکی از آنها تعلق گیرد.

  • پس شما هم با این دیدگاه موافق نیستید؟

نه! اساسا اطلاعات ما ایرانی‌ها درباره ادبیات دنیا ناقص است. غالب منتقدان و نویسنده‌های ما هیچ شناختی از نویسنده‌ای که به‌عنوان برنده نوبل اعلام می‌شود ندارند آن وقت می‌گویند این جایزه سیاسی است و فلان نویسنده، نویسنده مطرحی نیست و باید جایزه را به نویسنده مورد علاقه ما می‌دادند و از این قبیل حرف‌ها. مثلا از من درباره همین آقای لوکلزیو که امسال به‌عنوان برنده نوبل اعلام شد می‌پرسیدند گفتم هیچ شناختی از او ندارم بعد‌ها یادم آمد یک کار ایشان را خانم همپارتیان 10 سال پیش ترجمه کرده است اما می‌خواهم بگویم چون من شناختی از لوکلزیو ندارم نباید بگویم این نویسنده لیاقت دریافت نوبل را نداشت.

  • اما به‌نظر می‌رسد دیدگاهی که نوبل را جایزه‌ای صرفا سیاسی می‌داند خالی از بعضی قراین و شواهد عینی هم نیست. به‌عنوان مثال انتخاب نویسنده‌ای مثل پاموک بیشتر از آنکه توجیه ادبی داشته باشد دلایل خاص سیاسی و اجتماعی دارد به‌نظر شما این طور نیست؟

نه! وقتی پاموک به‌عنوان برنده نوبل سال 2006 معرفی شد اغلب کسانی که اهل ادبیات هستند چون شناخت کافی از او نداشتند گفتند این نویسنده حق دریافت نوبل را نداشت، در حالی‌که پاموک زمانی که در نمایشگاه کتاب ایران حضور یافته بود، صحبت‌هایش درباره داستان نشان می‌داد که ما با نویسنده‌ای حرفه‌ای مواجه هستیم که به اندازه 10نویسنده ایرانی درباره داستان اطلاعات دارد او تا سال 2001، 19 اثر نوشته بود و از آن موقع تا امروز هم آثار فراوان دیگری نوشته که همه آنها هم جدی هستند اما تنها دو اثرش را ارسلان فصیحی ترجمه کرده که آن هم  پرازغلط است. فصیحی اگر به زبان استانبولی مسلط است باید آثار موفق پاموک را ترجمه می‌کرد نه آثاری که ترجمه آنها آسان‌تر است. او اصلا قبل از شروع کارش با هیچ کسی مشورت نکرد. به هر حال اورهان پاموک نویسنده‌ای موفق و جهانی است.

  • اما انتخاب او حتی خیلی از نویسنده‌های ترکیه را هم شگفت زده کرد و این نشان می‌دهد که آنها هم انتظار نداشتند نوبل به نویسنده‌ای در این سطح تعلق بگیرد.

  اتفاقا این واکنش نشان می‌دهد که ترکیه هنوز یک کشور جهان سومی است و گرنه مگر می‌شود کشوری چشم نداشته باشد نوبلیست خودش را ببیند؟! برای همین هم هست که اجازه نمی‌دهند ترکیه عضو اتحادیه اروپا شود. زمانی‌که پاموک نوبل گرفت من به ترکیه سفر کرده بودم و در یکی از دانشگاه‌های آنجا سخنرانی می‌کردم آنجا گروه‌های تندرو نادانسته اعتراض می‌کردند و استدلالشان هم این بود که پاموک حقش نیست نوبل بگیرد.

ترکیه‌ای‌ها هنوز فکر می‌کنند یاشار کمال برترین نویسنده آنها به حساب می‌آید در حالی‌که تفکرات یاشار کمال مربوط به قرن بیستم بود و این ذهنیت در جهان امروز دیگر به آن معنا جذابیتی ندارد، کسی منکر یاشار کمال نیست. ولی در قرن جدید دیگر ادبیات کارگری به مذاق مخاطب خوشایند نیست. یاشار کمال نمی‌تواند جریانی جدید ایجاد کند و آثارش مورد اقبال قرار نمی‌گیرد در حالی‌که آثار پاموک پس از سخنرانی‌اش در آکادمی نوبل با تیراژ وسیعی در غرب ترجمه و چاپ شد و حالا ما باید خوشحال باشیم که وقتی نویسنده‌ای از کشور همسایه‌مان نوبل گرفته ممکن است این شتر جلو خانه ما هم بخوابد.

  • به اعتقاد شما اینکه نویسنده‌ای از ایران هم موفق به دریافت نوبل بشود چه اندازه اهمیت دارد؟ چون دیدگاهی هم هست که نوبل را ناجی ادبیات ایران معرفی می‌کند و چنین می‌نماید که تنها آن است که می‌تواند گره از کار فروبسته ادبیات ما بگشاید؟

  البته این دیدگاه دیگر خیلی افراطی است. زمانی که نجیب محفوظ یا نویسندگانی از کشورهایی مثل هند، ژاپن و چین این جایزه را گرفتند ما از همه بیشتر خوشحال شدیم چون فکر می‌کردیم نوبل دارد به ما هم نزدیک می‌شود اما مگر در دنیا چقدر نجیب را قبول دارند؟ انصافا این نویسنده در مقایسه با نویسندگان غربی از نظر سبک داستانی و عنصر زبان در سطح پایینی است.به هر حال نمی‌شود منکر این شد که همیشه بخشی از جایزه نوبل سیاسی است منتها بحث در این است که نویسنده‌ای که نوبل می‌گیرد قطعا جزو 10نویسنده برتر جهان است و نباید به‌دلیل بعضی ملاحظات سیاسی که لحاظ می‌شود کل ماجرا را زیر سؤال برد.

  • آقای محمدعلی! به‌نظر شما می‌شود از مشکل زبان فارسی به‌عنوان یکی از موانع جهانی شدن ادبیات ما یاد کرد؟

 ببینید! طی این سال‌ها چون ایران زمینه رشد اقتصادی نداشته یا کمتر داشته است بنابراین زبانش هم رشدی نداشته. ترکیه‌ای‌ها هم خوش‌شانسی آوردند و هم اقتصادشان رشد داشت درنتیجه زبانشان هم رشد کرد و آثارشان با اقبال مخاطبان دیگر کشور‌ها روبه‌رو و ترجمه شد و بالاخره جایزه نوبل را هم نصیبشان کرد.

اما مشکل اغلب نویسندگان ایرانی این است که مرعوب و شیفته فرهنگ غربی هستند، در همین فرهنگ اروپا و در میان همین آدم‌های مدرن جنایتکارانی چون هیتلر، موسولینی و آیشمن و هزاران جنایتکار دیگر سر برآوردند. تنها تفاوتی که آنها با ما دارند این است که درصد کار حسابی‌شان بر درصد کار ناحسابی‌شان می‌چربد و به همین دلیل هم هست که پیشرفت کرده‌اند. ما نباید هیچ وقت مرعوب رمان‌نویس‌های غربی باشیم و یا رمان‌های فارسی نویسندگان خودمان را دست کم بگیریم.

  • به‌طور قطع در این سال‌ها نویسنده‌هایی در جامعه ادبی ما ظهور کرده‌اند که دست کم در سطح ملی خوش درخشیده‌اند اما چرا حتی آثار این دست از نویسندگان هم آن طور که باید و شاید در دنیا معرفی نشده است؟

  حتما همین طور است. در ایران احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، صادق چوبک، غلامحسین ساعدی، رضا براهنی و... باید به‌دلیل آثار موفق و زیادی که خلق کردند، آثارشان به زبان‌های دیگر‌ ترجمه می‌شد و به اطلاع جمع کثیری از مردم آمریکا و اروپا و آسیا و... می‌رسید، ولی ترجمه نشد. ما تازه امروز می‌بینیم که فروغ و شاملو را می‌شناسند.

نیمه اول دهه شصت، رضا براهنی 10 رمان خارجی را به من نشان داد و گفت امسال یکی از این 10نویسنده نوبل می‌گیرد. اتفاقا آن سال پیش‌بینی براهنی درست از آب در آمد و شاگرد آنا آخماتووا برنده نوبل شد. مترجمی مثل همپارتیان 10سال پیش کتاب نوبلیست امسال را ترجمه کرده ولی منتقدان ما حضور ذهن ندارند. این ناآشنایی خیلی بد است.

اینها هستند که باید آثار ادبی دست اول را با مطالعه مجلات ادبی و برنامه‌های ماهواره‌ای به زبان اصلی رصد کنند و به جامعه ادبی بشناسانند، متأسفانه بین هنرمندان ما این قبیل منتقدان کم هستند آن‌وقت می‌بینیم با تبلیغات هماهنگ شده نویسندگانی مثل کورت ونه گات و ایتالو کالوینو در جامعه ما گنده می‌شوند چون ما خبر نداریم این گنده شدن‌ها از کجا آب می‌خورد و وقتی اطلاعات نداریم به کسانی که نوبل می‌گیرند مشکوک می‌شویم.

کد خبر 69516

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز